این هفته ای که گذشت خیلی خوب بود...چون سعی کردم هر روز ببینمش یعنی از پنجشنبه قبل تا دیشب همش دیدمش و باهاش صحبت می کردم ....خیلی حالم بهتره ... اما الان..................
الان اون شماله قراره که فردا بیان....صب زود اس س داد که داریم میریم...دلم براش یه ریزه شده ...تو این چند روزه خیلی باهاش حرف زده بودم...بیشتر حرفامون همین الان تو ذهنم هست ...
خیلی دوستش دارم....
سلام ممنون که سر زدی یه وبلاگ دیگه هم دارم خوشحالم می کنی سر بزنی
فدای تو ...!
,ولی من فکر میکنم وقتی خوشن و سرشون شلوغه ادمو فراموش میکنن . دلم برا خودم میسوزه
To ham gom sho ba in doos dokhtaret