تازه دیروز ظهر فهمیدم ازم خجالت می کشه...خودمو کششتم تا یه حرقو که تو اس ام اس گفته بود رو در رو بهم بگه ...گفت اما با هزار من و من کردن و اصلن تو چشام نیگاه نکرد ...سرش پایین بودو حرفشو زدو بعدم رفت تو خونه..................
البت منم یکم ازش خجالت می کشم مخصوصا اون روز اول که واسش نوشتم دوستت دارم ...بعد از ظهرش که دیدمش نمی دونم چرا اما نتونستم تو چشاش نگاه کنم
اما خیلی دوستش دارم
سلام مهدی جون
خیلی ازت ممنونم که اومدی پیشم . از بابت نظری که ندادی .
من هم لینک خوشکلتو گذاشتم رو یکی ازدرختای سیبم . که از افات زمانه در امان بمانه .
ببین بازم پیشم بیا .
سلام عزیزم
خواهش.....
ممنون
خیلی لطف داری
حتما
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری
سلام . جالب بود . یعنی میشه حدس زود اون لحظه چه حسی داشتی . چون خودمم تجربش کردم . ای کاش همیشه یکم خجالت و شرم از همدیگه سر جاش بمونه .